تنها دویدن

تو مگو همه به جنگند و ز صـلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هــزاری تو چراغ خود برافـروز
که یکی چــراغ روشـن ز هـزار مرده بهـــتر
...

«حضرت مولانا»

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

دیشب با دو تا از دوستام بعد از مدت ها گپ و گفت مفصلی داشتیم. یکیشون میگفت:«میدونید، راستش من بیشتر به این خاطر دارم پایان نامه ارشدم رو کشش میدم که از تموم شدنش میترسم! از بلاتکلیفی و بی برنامگی بعدش... دلم میخواد بعدش برم دنبال یه حرفه دیگه. یا شاید پذیرش بگیرم و برم. تازه آزمون دکترا هم شرکت کردم ولی میترسم قبول بشم و... »

گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟... «من فکر میکنم واقعیت اینه که تو نمیخوای دکترا بخونی چون هدف و دغدغه خاصی برای ادامه تحصیل داری. تو میخوای دکترا بخونی تا همچنان کار و برنامه مشخصی داشته باشی. در واقع داری از اصل ماجرا فرار میکنی. پذیرش گرفتن و رفتن به سمت رشته های دیگه هم یه جور فراره. تو میخوای بپری رو یه شاخه دیگه و بیخیال رشته ای بشی که 9 سال براش تلاش کردی. نه به این خاطر که دیگه بهش علاقه نداری، چون حال خوبی که میخواستی عایدت نشده و فکر میکنی با عوض کردن مسیرت ممکنه اتفاقی بیفته. در واقع به همه چیز شک کردی...»

از شما چه پنهون، بیشتر داشتم خطاب به خودم این حرفا رو میزدم. آینه گرفته بودم جلوی خودم و دوستام تا واقعیت رو به کمک هم واضح تر ببینیم...

 

دورۀ دانشجویی پر فراز و نشیبی داشتم. همه اتفاقات و تجربیات اون 4 سال خوشایند نبود، ولی پر از زندگی بود. شلوغ و پر ماجرا. اما انگار با تموم شدنش همه چیز تموم شد. از آخرین رد پاهاش همون کاری بود که چند ماه پیش بعد از سه سال و نیم از دستش دادم. تو هفته های آخر دورۀ کارشناسی، دچار افسردگی پیش از فارغ التحصیلی شده بودم. سه هفته ای بود که کج دار و مریز میرفتم دانشگاه. اون روزها، خوندن کتاب «یک عاشقانۀ آرام» نادر ابراهیمی و باور این جمله که «دیگر هیچ معجزه ای در کار نیست» حالم رو بهتر کرد. 

با خودم قرار گذاشتم نذارم اون حال قبل از فارغ التحصیلی تو دوره ارشد تکرار شه. شاید مهم ترین چیزی که لازم بود تو خمودگی و تردیدهای این روزها به خودم یادآوری کنم -که به کمک اون گفت و گوی دوستانه اتفاق افتاد- همین جمله بود: «دیگر هیچ معجزه ای در کار نیست»

 

طبق معمول نباید منتظر چیزی باشم. نه تأییدی، نه کشفی و نه حمایتی از جانب دیگران. وارد شدنم به دانشگاه جدید هم بازی رو عوض نمیکنه. تجربه های سابق هم فقط به درد یادآوری و مشق کردن میخورن و راه برگشتی بهشون نیست...

ولی باید یه راهی برای ادامه دادن باشه. راه حلی نه معجزه وار؛ اما پیش برنده، امیدوار کننده و ارزشمند. اصلا شاید اصلِ ماجرا از این به بعدش باشه.

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۰۳
رها