تنها دویدن

تو مگو همه به جنگند و ز صـلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هــزاری تو چراغ خود برافـروز
که یکی چــراغ روشـن ز هـزار مرده بهـــتر
...

«حضرت مولانا»

۲ مطلب با موضوع «نامه به کودکی که شاید هرگر زاده نشود.» ثبت شده است

دلبندم سلام

اگر بخواهم از این روزهای جوانی ام برایت بگویم، میتوانم از خشم، وحشت و دلسردی های اجتماعی برایت صحبت کنم. یا کمی به خودم نزدیک تر شوم و از بدعهدی ایام، بی مهری، کم معرفتی و بی انصافی اطرافیان، بغض های شبانه و صبوری و سکوت حرف بزنم. اما تو در هر صورت همۀ این ها را خواهی شنید، هر روز و هر ساعت، از کرور کرور آدم های اطرافت. متأسفم که به عنوان مادرت نمی توانم به تو وعدۀ دنیایی بدون رنج را بدهم.

اما دوست دارم بدانی زندگی نه به من، نه به تو و نه به هیچ کس دیگر تضمینی برای ثبات و آسودگی نداده و نمی دهد. اینکه هیچ شادی و دلِ خوشی به شکل معجزه در انتظارت نیست. اینطور که من تا اینجا فهمیده ام، ما در مسیر رشد به این رنج ها احتیاج داریم و این تویی که باید زیبایی و لذت را از میان لحظه لحظۀ آن ها بیرون بکشی. شاید این از الزامی ترین و در عین حال فراموش شده ترین مهارت های لازم برای «زندگی کردن» باشد.

نمی دانم دنیا، وقتی تو در آن به کشف و تجربه میپردازی به چه شکلی است. شاید به مانند این روزهای من اخبار بد و حوادث تلخ، برای فشردن قلب کوچک تو همواره در رقابت باشند.

به عقیده مادرت شاید لازمه ی «زنده ماندن»، داشتن علائم حیاتی و دور بودن از بیماری و جنگ باشد. اما «زندگی کردن» قطعا شجاعت و جسارت می خواهد.

زندگی کن. تا میتوانی زندگی کن. زندگی کن و هزینه اش را هم بپرداز. فرصت محدود زندگی ات را در اندوه، ترس و ناامیدی نگذران.  اجازه نده اطرافیان  با یادآوری مداوم تلخی و دلهره، آرامش و شوق حرکت کردن در مسیر رشد را از تو بگیرند. در عوض، اگر از دستت برآمد تو برایشان نوید بخش دنیایی پر از رنگ باش.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۸ ، ۰۳:۵۳
رها

عزیزترینم سلام!

شاید وقتی این نامه را میخوانی مادرت یک طراح برای سرپناه انسان ها، یک معلم در دانشگاه یا حتی یک بانوی خانه دار باشد. فرقی نمیکند. فقط خواستم بدانی وقتی به آغاز جوانی رسیدی، اگر در زندگی مسیری برای رشد، غیر از تحصیل در دانشگاه پیدا کردی که هیچ(بهتر!). اما چنانچه قصد کردی مانند مادرت مسیر درس و دانشگاه را در پیش بگیری، تنها و تنها در یک صورت می توانی ادعا کنی چیزی را «تحصیل» کرده ای؛ اینکه این «چیزها» تو را به آدم بهتر، مفیدتر، شریف تر، بزرگ تر، باشعورتر، فهیم تر و بلند نظرتری تبدیل کند.

عزیز دل مادر؛ اگر روزی حاذق ترین جراح جهان شدی اما مفهومی به نام «حرمت و عزت انسان ها» برایت معنا نداشت، اگر موفق ترین مدیر جهان شدی و در مواقع بحرانی از مدیریت احساساتت بازماندی و از سوادت ابزار ساختی برای تحقیر انسان های ناآگاه و از این کار لذت بردی، یا بزرگ ترین دانشمند جهان شدی و وجود خود را ارزشمند تر از دیگران دیدی و  از پس برقرار کردن روابطی محترمانه و امن با اطرافیانت برنیامدی، بدان و آگاه باش که گواهی ها و مدارکت، تحصیلاتت، ثروتت و مقام و مرتبه ات پشیزی برای مادرت ارزش نخواهد داشت؛ و تنها در این حالت است که یقین خواهم کرد در پرورشت ناموفق ترین آدم این دنیا بوده ام.

 

دوستدار تو؛ رها.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۸ ، ۰۲:۰۳
رها