تنها دویدن

تو مگو همه به جنگند و ز صـلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هــزاری تو چراغ خود برافـروز
که یکی چــراغ روشـن ز هـزار مرده بهـــتر
...

«حضرت مولانا»

جمعه, ۶ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۶ ق.ظ

لطفاً کوتاه بیایید

دختر همسایه ی دیوار به دیوارمان که دو-سه سالی از بنده کم سن تر است، چند سال پیش دانشجوی یکی از رشته های زیرمجموعه ی ریاضی-فیزیک در یکی از دانشگاه های دولتی خوب شد. به یک ترم نرسیده، انصراف داد و تصمیم گرفت مجددا درس بخواند تا کنکور تجربی بدهد و دندان پزشک شود. یادم است همان موقع این موضوع را در مجلسی که هر دو در آن حضور داشتیم با من در میان گذاشت و من گفتم چه ایرادی دارد، همین که به موقع فهمیده راهش غلط است و جسارت ادامه ندادن به آن غلط و تلاش دوباره را داشته به شدت قابل احترام است و برایش آرزوی موفقیت کردم.

در آن سال موفق به کسب رتبه ی مورد نظرش نشد. سال بعدش دوباره تلاش کرد و باز هم نشد. این بار در رشته ای دیگر (غیر از دندانپزشکی) پذیرفته شد، اما در یک دانشگاه دولتی خوب و در نوبت روزانه.

امشب مادرش آمد وخواست با من حرف بزند، می گفت واقعیت این است که دخترم معماری دوست دارد و از اولش هم داشت! آن زمان من نگذاشتم بزند معماری. حالا مانده است چکار کند. می گوید اگر ثبت نام نکنیم و به جای آن برویم در دانشگاه غیر انتفاعی شهر خودمان، اگر شد بدون کنکور ثبت نام کنیم که معماری بخوانم چه!

کمی با او حرف زدم و در مورد رشته ی خودمان و چیزهایی که فکر می کردم بهتر است در تصمیم گیری لحاظ کنند گفتم. به وجد و آمد و از مادرم خواست با دخترش تماس بگیرد و از او بخواهد به منزل ما بیاید. وقتی مادرم گفت بهتر نیست خودتان تماس بگیرید با تاکید گفت: نه، من بگویم نمی آید! از اینکه احساس کردم دخترش را می خواهد بگذارد در رودربایستی و خود دختر قلبا علاقه ای به مشورت کردن با من را ندارد خیلی خوشم نیامد، اما گفتم شاید خیری باشد در این مشاوره ی نطلبیده و همین تجربه های اندک من در تحصیل در رشته ی به ظاهر مورد علاقه اش به دردش بخورد.

سرتان را درد نیاورم، دختر آمد و نشست. پیش از آنکه حرفی بزنیم مادرش سریع گفت: تو که نبودی رها می گفت من آرزویم بود در این رشته پذیرفته شوم ولی نشد متاسفانه و نگاه معنی داری به من کرد که یعنی می دانم تو با من همکاری می کنی! همانجا بود که فهمیدم ای دل غافل... دخترک را به زور آورده که من متقاعدش کنم قید معماری را بزند و برود ثبت نام کند! نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و گفتم: شاید از منظور من اشتباه برداشت کرده اید. من گفتم اگر به هنر علاقه نداشتم احتمالا انتخابم این رشته بود! این خیلی متفاوت است با آنچه شما می گویید. بدتر از آن اینکه وقتی رفتند مادرم اعتراف کرد بخشی از حرف هایی که وسط صحبت های من خطاب به دختر می گفت، در واقع به خواسته ی مادرش بود! یعنی آرام زیر گوش مادرم می خواند که خواهش میکنم این ها را بگو، بلکه منصرف شود!

فارغ از بحثی که امشب بین ما شکل گرفت و صحبت هایی که شد، به عقیده ی من دو نکته ی قابل تامل در این ماجرا وجود داشت. یکی اینکه مادر دختر خودش می دانست و یکی دوباری هم اعتراف کرد که اشتباه کرده که نگذاشته دخترش از همان اول پی علاقه اش برود، ولی باز هم سعی داشت با رفتارش و حتی با فریب دادن دخترش(!) او را مجبور کند به اینکه رشته ی مورد نظر او را انتخاب کند. یعنی باز هم نمی خواست به او اجازه بدهد آزادانه انتخاب کند و درست فکر کند، داشت همان اشتباه را تکرار میکرد و اصرار هم داشت!

و نکته ی بعدی اینکه حس می کردم مشکل دختر فراتر از تردید در این مورد خاص است. طفلکی اصلا بلد نیست مستقل فکر کند و تصمیم بگیرد. انگار جسارت و اعتماد به نفسش را نداشته باشد. اصلا نمی داند از چه مسیری باید برود، چه مسائلی را معیار قرار دهد و... آن هم در سن 22 سالگی!

 

میان صحبت هایمان وقتی بحث به تلاش این چند سالش رسید، در واکنش به برخی از جملات من چند بار بغض کرد و اشک در چشم هایش جمع شد. چقدر این حال غریبش برایم آشنا بود و می فهمیدمش!

 

خلاصه اینکه پدران و مادران عزیز! کنکور و سیستم آموزشی پر غلط به اندازه ی کافی با اعصاب و روان ما بازی می کند. شما لااقل کوتاه بیایید و خط خطی ترش نکنید!


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۰۶
رها

نظرات  (۱)

باز هم لازمه تاکید کنم که هیچ جوره درک نمی‌کنم این جوونا رو:/
پاسخ:
دقیقا؛ اصلا صورت مساله که مطرح شد موندم یه لحظه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی