تنها دویدن

تو مگو همه به جنگند و ز صـلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هــزاری تو چراغ خود برافـروز
که یکی چــراغ روشـن ز هـزار مرده بهـــتر
...

«حضرت مولانا»

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ق.ظ

مصائب کلاس آنلاین

طبق روال معمول این شب ها، تلاشم برای خوابیدن تا خودِ صبح بی نتیجه موند؛ دریغ از یک دقیقه. تا اینکه رسید به زمان برگزاری کلاس. خسته شده بودم و خواب آلوده، منتها دیگه نمیشد کاریش کرد. طبق قرار قبلی همگی به اتفاق استاد تلاش کردیم وارد سامانۀ مجازی ای بشیم که دانشگاه ایجاد کرده، اما به خاطر مشکلات فنی نشد. از اونجایی که این جلسه قرار بود به پرسش و پاسخ بگذره، استاد پیشنهاد دادن تو همین گروه واتساپی کلاس رو برگزار کنیم. منتها قبلش از نماینده کلاس پرسیدن «شماره همۀ بچه ها رو به صورت ذخیره دارین؟»

با چشمای قرمز و دستِ زیر چونه، خیره مونده بودم به صفحۀ لپ تاپ تا استاد بگن سوالاتون رو بذارین. یهو دیدم یه صدایی از گوشیم میاد. برش داشتم. رو صفحۀ گوشیم عکس پروفایل استاد، دو تا از بچه ها و خودم رو دیدم. نمیدونستم دقیقاً داره چه اتفاقی میفته!

برای اینکه سوتی نداده باشم، دکمه سبزه رو هول دادم و تو سکوت منتظر موندم! (حالا بماند که دستم رو دوربین جلوی گوشی هم بود.) بعد از چند ثانیه...

- نماینده کلاس: خانم رها؛ سلام، خوبین؟ صدای ما رو دارین؟  

خیلی عادی جوابش رو دادم.

- استاد: بیشتر از این تعداد نمیشه نه؟!   

عه؛ مگه استاد هم هست؟ حالا میون هاگیر واگیر داشتم فکر میکردم زشت شد جمعی سلام نکردم!

- استاد: خانم فلانی شما امتحان کردین؟

-خانم فلانی: بله استاد ولی...

جل الخالق؛ این دیگه کجا بود؟! چه داستانی شدا! ما الان اینجا چند نفریم؟!

- استاد: خب مثل اینکه این جواب نمیده برگردیم به گروه!

 

بله، مثل اینکه بنده از موارد آزمایشی تماس گروهی واتساپ بودم :دی

 

خب باید اعتراف کنم که من تا حالا از این قابلیت واتساپ استفاده نکرده بودم و اصلا یادم نبود چنین امکانی هم وجود داره. از اون گذشته، اینقدر تو این مدت به خاطر مشکلاتی که سامانه کلاس های مجازی خود دانشگاه داره با امکانات جدیدی آشنا شدم که دیگه نسبت به همه چیز بی اعتمادم! خلاصه اینکه خدا هیچ بنده ای رو اینجوری ضایع نکنه :) آخه این همه آدم، باید با منِ خواب آلوده از همه جا بی خبر تماس بگیرین امتحان کنین؟!

 

***
 

سوالامون رو گذاشتیم و استاد دونه دونه با گذاشتن ویس بهشون جواب داد. عجیب یاد اون روزایی افتادم که باید دست به سینه مینشستیم پشت نیمکت های سفت و سخت و به زور هم که شده زل میزدیم به معلممون و گوش میدادیم، و الا این گچ بود که با یه نشونه گیری دقیق شلیک میشد به سمت وسط ابروهامون! از شما چه پنهون، از الان مشتاقم ببینم این نسلی که دارن به جای «شیوه رندان بلاکشی*» که ما در پیش گرفته بودیم آموزش آنلاین میبینن در آینده چه تفاوت هایی با ما پیدا میکنن.

 

 

پی نوشت بی ربط: نمیدونم چرا این روزا حتی وقتی به اتفاقات روزمره و عادی همین دو ماه پیش فکر میکنم، حس میکنم 100 سال ازشون میگذره! انگار درکم از زمان عوض شده باشه، به شکل غیر منطقی ای همه چیز برام دوره.

 

 

* اشاره بیتی از حافظ: «ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست/عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۲۱
رها

نظرات  (۱)

سلام

باز خدا روشکر که سیستم LMS احیانا دارید..و استادتون هم پیگیره

یه رشته ای رو دیدم بچه هاشون با استادشون مشکل داشتن سر اینکه واتساپ فایل بیشتر از 16 مگ رو اجازه آپلود نمیده و بناچار بچه هاشون باید تو سذوش نصب میکردن

اکثر دانشجوها مخالف بودن......بعضی به بهونه آی پد که روش سروش نصب نمیشه...خلاصه هنوز به تفاهم نرسیدن:)

پاسخ:
سلام

عجب...
بله خدا رو شکر:)
منتها ما چالش هامون از یه جنس دیگه ست. 
یکیش اینکه بعضی استادا که سن و سال دارترن و وارد نیستن به این سیستم ها، خیلی سختشون میشه. 
مثلا امروز بعد مدت ها تلاش بالاخره تونستیم اولین جلسه کلاس آنلاینمون رو با یکی از استادا تشکیل بدیم؛ گفتیم استاد میشه دکمه ریکورد رو بزنین کلاس ضبط شه؟ یهو از کوره در رفتن و گفتن تو رو خدا دیگه اینو از من نخواین من تا همین جاشم به زور یاد گرفتم! ما هم دیگه رومون نشد اصرار کنیم تا اینکه خود استاد اتفاقی ریکورد رو به جای یه چیز دیگه زدن و یاد گرفتن :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی